دنیا وسیع تر از فاصله ی گام های من تا دیوارهای خانه بود.
تهش به شوخی اضافه کردم: "جعبه مداد رنگی شد." نگفتم وقتی می گویم آبی، کرم،....
منظورم هر نوع آبی یا کرم یا ..... نیست. فقط بعضی آبی ها قشنگند، بعضی کرم ها، بعضی
صورتی ها،...نه همه شان. و من همه ی این چهار رنگ را دوست دارم. نه هیچ کدامشان را کمتر،
نه هیچ کدامشان را بیشتر.
یادم افتاد چند سال پیش اگر ازم می پرسیدند چه رنگی را دوست دارم. نمی توانستم جواب
بدهم. می گفتم هیچ رنگی را، و واقعا هیچ رنگی برایم بر دیگری برتری نداشت. همه شان
یک مشت رنگ بودند دیگر. چه فرقی می توانستند داشته باشند؟
حالا اما می توانم بگویم چه رنگ هایی را دوست دارم. می توانم بگویم که به طور کل از رنگ
قهوه ای بیزارم اما فرش اتاقم ترکیبی از کرم و یک جور رنگ قهوه ایست که نگاه کردن بهش
هیچ بیزاری را در آدم ایجاد نمی کند. قرمز را خیلی دوست ندارم ولی ازش متنفر هم نیستم.
و اگر آن همه سال مجبور نبودیم برای مدرسه مانتو و شلوارهای سورمه ای یا سیاه تنمان
کنیم شاید حالا سورمه ای را هم دوست داشتم.
بعد فکر کردم که من همیشه آدمی بوده ام که سخت تصمیم گرفته ام.هیچ وقت تکلیفم
با خودم روشن نبوده، نتوانستم واضح بگویم که چیزی را دوست دارم و چه چیزی را ندارم.
حتی فهمیدن اینکه کسی را دوست دارم هم مدت ها طول کشیده، و این فقط برای دوست
داشتنی ها نبوده، برای همه ی انتخاب های زندگی ام بوده. من همیشه یا بی تفاوت بوده ام
یا در تردید به سر برده ام.خیلی وقت ها کنار ایستاده ام و گذاشته ام دیگران به جایم انتخاب
کنند و این در واقع نه بی تفاوتی که یک جور فرار از مسئولیت بوده.
من؟ آدم ترسویی بودم که جرات ایستادن پای انتخاب هایم را نداشته ام. جرات اینکه بایستم
و بگویم من این را می خواهم...
ولی انگار از یک روزی، که نمی دانم کجاست ، خوب به اطرافم نگاه کرده ام و دیده ام که
بدون چیزهایی که بتوانی دوستشان داشته باشی، بدون چیزهایی که بخواهی داشته
باشی شان و فکر داشتنشان دلت را لبریز شوق کند زندگی جهنمی بیش نیست و از آن
روز به دنبال دوست داشتنی هایم گشته ام و با پیدا کردن هر کدامشان معنی شوق زندگی را
فهمیده ام.
پی نوشت۱: هنوز خیلی مانده تا من شبیه یک آدم عادی شوم. ولی حرکت را شروع کرده ام
به یک جاهایی هم رسیده ام. مثلاچند بار تا سر کوچه رفته ام و بازگشته ام!
پی نوشت۲: بین همه ی چیزهای دنیا فقط یک چیز بوده که از همان اول با قطعیت دوستش
داشته ام: نوشتن
پی نوشت۳: بالاخره کامنت ها تایید شدند. خواستم بگویم ممنون که توی روزهای تنهاییم
باهام حرف زدید و گذاشتید فکر کنم که تنها نیستم.