دستور
باید از این به بعد به آدم ها تکلیف کنم: هیچ کس حق ندارد از عشق گذشته اش، از
دست رفته اش ، حال حاضرش، یا آرزوهایش در مورد عشق آینده اش، با من حرف بزند.
اصلا هیچ کس حق ندارد در مورد کلمه ای به اسم عشق با من حرف بزند. هیچ کس
حق ندارد ازم بپرسد عاشق بوده ام یا نه، چه شد، چه بر سرم آمد، چه احساسی
دارم، چه رنجی کشیده ام. هیچ کس حق ندارد ازم بپرسد درباره ی عشق چه فکر
می کنم.
می خواهم این کلمه را از لیست کلمه هایی که می شناسم حذف کنم، انگار که هیچ
وقت نشنیده امش و هیچ جایی ندیده امش.
بله درست حدس زدید، من آدم ضعیفی هستم که توانایی حل مسئله را ندارم و به جای
حل کردنش صورتش را پاک می کنم، اما دیگر هیچ شبی... هیچ شبی تا سپیده ی صبح
اشک نمی ریزم و غصه نمی خورم.
دست رفته اش ، حال حاضرش، یا آرزوهایش در مورد عشق آینده اش، با من حرف بزند.
اصلا هیچ کس حق ندارد در مورد کلمه ای به اسم عشق با من حرف بزند. هیچ کس
حق ندارد ازم بپرسد عاشق بوده ام یا نه، چه شد، چه بر سرم آمد، چه احساسی
دارم، چه رنجی کشیده ام. هیچ کس حق ندارد ازم بپرسد درباره ی عشق چه فکر
می کنم.
می خواهم این کلمه را از لیست کلمه هایی که می شناسم حذف کنم، انگار که هیچ
وقت نشنیده امش و هیچ جایی ندیده امش.
بله درست حدس زدید، من آدم ضعیفی هستم که توانایی حل مسئله را ندارم و به جای
حل کردنش صورتش را پاک می کنم، اما دیگر هیچ شبی... هیچ شبی تا سپیده ی صبح
اشک نمی ریزم و غصه نمی خورم.
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 14:30 توسط حیران