دلم برایت تنگ شده، بعضی دلتنگی ها لاعلاجند مثل دلتنگی من
بعضی دلتنگی ها احمقانه اند، بی دلیلند! بی دلیلند؟!
باید همان وقت کتاب هایت را می بردی و خلاصم می کردی.

دوستت داشتم... یک جور خوب و بی ادعایی... حتی یک جور کودکانه ای
تکرار نمی شود. نه،دیگر نمی شود  کسی را انقدر خالصانه دوست داشته باشم
دوست داشتن دیگری،برای چیزی که هست خوب یا بد، غنی یا فقیر، زشت یا زیبا
بی توجه به تمام چیزها دیگر هرگز اتفاق نمی افتد.
تو خیلی چیزها را خراب کردی و هیچ وقت نفهمیدی.

امشب دلم می خواهد گریه کنم. نه برای تو، که دلتنگی ام فقط برای تو نیست
برای حیرانی که دوست داشتن را ناب و خالص بلد بود و حالا دیگر بلد نیست.

چند قطره اشک از چشمم میریزد. با سرسختی بغضم را فرو می خورم. آن قدر فرو می خورم
که به حالت تهوع دچار می شوم.

دلم برایت تنگ شده، قدر تمام دلتنگی های دنیا.
دلم میخواهد بودی، فقط همین امشب، با هم sms بازی می کردیم.
با یک خاطره ی خوب می خوابیدم و صبح که بیدار می شدم از تو هیچ چیز به یاد نمی آوردم.

دیگر در برابر بغض مقاومت نمی کنم،دفترم را به کناری پرت می کنم.
سرم را روی پاهایم می گذارم و با صدای خفه ای هق هق می کنم.

پی نوشت: این را دیشب نوشتم، دیشب که!.......لعنتی!!

پی نوشت ۲: اگر آلمان ببازد غصه دار می شوم