چقدر باید گذشته باشد؟
چقدر؟
چقدر طول می کشد تا زخم هایی که پوست و گوشت را پاره کرده اند و به استخوان رسیده اند
خوب شوند و ازشان تنها ردی به جا بماند که روزی به یادت بیاورد، درد کشیده ای تا این زخم ها
جوش بخورند...
چقدر طول می کشد تا زخم هایی که پوست و گوشت را پاره کرده اند و به استخوان رسیده اند
خوب شوند و ازشان تنها ردی به جا بماند که روزی به یادت بیاورد، درد کشیده ای تا این زخم ها
جوش بخورند...
چقدر طول می کشد تا زخمی آن قدر کهنه شود که دیگر تماس دست های دیگری با آن
باعث نشود خونابه ازش جاری شود و نگاه خیره اش به زخم دلت را به درد نیاورد؟
چند ماه، چند سال، چقدر زمان لازم است تا نیش درد آلود خاطره ها بی اثر شود؟
کی می شود برگشت، به عقب نگاه کرد و از خود پرسید: راستی! این من بوده ام؟!
بعد شانه بالا انداخت و متعجب جواب داد: آره، انگار خودم بوده ام!
چقدر؟
چقدر باید بگذرد،که آدم فراموش کند؟
به دل ، به ذهن، به جان فراموش کند نه به حرف...
پی نوشت:
از برد اسپانیا ناراحت نشدم، بازی هلند خیلی غیر اخلاقی بود
همان جایی که بازیکن هلندی با لگد رفت توی قفسه ی سینه ی آلونسو نظرم برگشت.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۸۹ ساعت 14:9 توسط حیران
|